- داو دادن
- نوبت دادن
معنی داو دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- داو دادن
- در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
- داو دادن ((دَ))
- حق تقدم برای حریف قایل شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داد کردن، عدل، انصاف
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
پی گرفتن، ادامه دادن
اجازه دادن
تعزیر تنبیه تربیت کردن
کمک کردن
مصافحه کردن، بیعت کردن
نماز گزاردن، سلام رساندن، آفرین و تحنیت گفتن
فریب دادن
امروز و فردا کردن
پراکنده ساختن
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
مدد کردن، یاری کردن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
عرض سلاح و سامان لشکر
قبض روح شدن، جان سپردن
شکاف دادن دریدن، پاره کردن
مرگ عزیزی را دیدن از فوت خویشاوندی غصه دار شدن
بمراد رسیدن
فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
دراهیدن آواز دادن آواز دادن بانگ دادن
آواز دادن، آواز کردن
چیزی را به رهن به کسی دادن
شکاف دادن، دراندن، پاره کردن
کنایه از یاری دادن، یاری کردن، کمک کردن